امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه سن داره
آیلی کوچولوآیلی کوچولو، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

❤از وقتی که تو اومدی... ❤

پسرک ناز من..

پسرک ناز من سلام!  این چند روز اینترنتمون مشکل داشت نتونستم بیام تا برات بنویسم آنچه که در احوالاتت گذشت.. ناناز مامان دیروز با بابا شمارو بردیم بیمارستان حضرت رسول اکرم (ص) به خاطر چشمت، گفتن که عفونت داره دارو دادن تا عفونتش خوب شه بعدش گفتن که تا دوماه دیگه کاری نمیکنن بعد تو ٩ ماهگی بریم که مجرای اشکتو باز کنن.. الهی مامان برات بمیره که با این سن کمت باید انقدر اذیت شی..  ای خدا پسر  کوچولومو زود زود خوب کن.. حالا یکم از کارات بگم .. پسر قشنگ مامان حسابی شیطون شده از خودش صدا در میاره دددد گگگگگ میگه عاشق کوبیدن رو میزه و هرچی که رو میز باشه رو پرت میکنه کلی هم ذوق میکنه.. عکسا بمونه تو پست بعدی اخه هن...
12 مرداد 1391

روز مهمونی..

پسرک خوشگلم سلام.. پری شب یعنی جمعه شب شما خیلی شیطون شده بودی تا ساعت ٣ صبح بازی میکردی و از خواب خبری نبود بیچاره بابا رو خسته کردی اخه من مشغول اماده کردن سحری بودم بعد اومدم وبا هزار زحمت شمارو خوابوندم، منو باباجون هم بعد نماز خوابیدیم.. ساعت ١٢ ظهر با زنگ تلفن بیدار شدم اما شما خواب بودی مامانی بود ازم خواست که بریم خونشون آخه خاله ها دلشون واست تنگیده بود. بعدش خاله فهیمه (دوست مامان) زنگید و ازمون خواست که بریم پیشش، منم شمارو بیدار کردم و حاضر شدیم اول رفتیم خونه خاله فهیمه راستی خاله فهیمه هم یه نی نی تو شمکش داره که پاییز دنیا میاد شما کلی با خاله بازی کردی و خندیدی بعد یه ساعت رفتیم خونه مامانی اونجا شما از د...
8 مرداد 1391

امیر عباس و توپش!

عزیزم الهی فدات بشم که روز به روز شیرین تر و خواستنی تر میشی.... مهربون مامان، تازه گیا خیلی جیغ جیغو شده هرچی میخواد یا باب میلش نیست جیغ میکشه.. راستی بذارید براتون بگم که امیر عباس با توپش چه ماجرایی داشت البته به روایت تصویر در ادامه مطلب.. نا گفته نماند که هنگام بازی کلی جیغ هم کشید اصلا توپو دوست ندارم میرم سراغ دلقکم.. ...
7 مرداد 1391

5.5 ماهگی و دومین دندون

پسرکم ٥.٥ ماهگیت و دیده شدن دومین دندونت مبارک حالا ٢تا دندون داری قربونت برم مموش ممممممممممممممممممممممن.. هدیه ات هم چندتا عکسه که برات میذارم تو این پست..   امیر عباس و دایی جونش (محمدرضا)عاشقتوووووووووووووووووووووووووونم!!! ...
5 مرداد 1391

بازم تاخیر...!

پسر قشنگم شرمنده باید زود تر از اینا این پست رو میذاشتم.. مهربونم الهی فدای معصومیتت بشم امسال اولین سالیه که مهمون خدایی! امیدوارم سالیان سال از برکات این ماه عزیز بهره مند شی.. گل پسرم امسال ماه خدا یه رنگ و بویه دیگه ای برام داره امسال تو هم هستی کنارم . پسرم برام دعا کن برای بابایی هم دعا کن آخه دعای تو مستجابه فرشته کوچولوی من.. الهی فدات بشم که ساعات خوابت کلا این ماه تغییر کرده حضرتعالی ساعت ٢.٣٠ شب میخوابی ساعت ١٢ظهر بیدار میشی.. خدا بدادم برسه یه ماه دیگه که کلاسام شروع میشه باید هرطور شده عادتت بدم تا زودتر بخوابی وگرنه..  
5 مرداد 1391

در احوالات امیر عباس...

نازنینم بذار یکم از خودت بگم گل قشنگ شما مدتیه که یه ناراحتی کوچیک داری که بدجور منو اذیت میکنه چشم راستت عفونت کرده (توی عکسات مشخصه) که خیلی دکتر (متخصص کودکان) بردمت اما خوب نشد اخرش تصمیم گرفتم ببرمت پیش چشم پزشک .فعلادارم برات دارو مصرف میکنم امیدوارم زود خوب شی.. بعد اینکه همچنان غلت نمی زنی یکی دوبار روی شکم افتادی اونم در پی رسیدن به اسباب بازیات اما.. سوم اینکه بالاخره دیروز با روروئکت دنده عقب و بعدش به بغل رفتی اما خیلی کم، کلا مرکبتو دوست نداری و خیلی زود خسته میشی.. یکی دیگه از کارات که من عاشقشم اینه که وقتی دستم سمتت میاد مثل شیر با دو دست کوچیکت انگشتمو شکار میکنی بعد سمت دهنت میبری و با دن...
4 مرداد 1391

آش دندون..

پسرک نازم سلام الهی فدای چشمات بشم می خوام برات از پنجشنبه بگم : من و باباجون تصمیم گرفتیم به افتخار دندون کوچولوی شما یه مهمونی خودمونی کوچیک بگیریم ، منم برای اولین بار آش دندون پختم که همه گفتن خوشمزه شده باباجونم زحمت خرید میوه و کیک رو کشید  هرچقدر گشته بود کیک شبیه دندون پیدا نکرده بود. چون دیر تصمیم گرفتیم وقت واسه سفارش نبود برای همین یه کیک شبیه کفشدوزک خرید که من خیلی دوسش داشتم بامزه بود.. خیلی خوش گذشت هرچند مهمونامون کم بودن درضمن ناگفته نماند که هدایایی هم نصیب شما گردید.. ...
3 مرداد 1391